شیطنت های هلناجون
هلنای عزیزم الان که اومدم به وبت تو وبابای خوابین .ساعت 11:30 شبه .یه دفعه یادم اومد از شیطنت های که میکنی برات بگم اونم اینکه ازوقتی 4دست وپا راه میری عاشق ریختن وسایل از کشو ها هستی .وقتی خونه مادرجون میری تا چشمت به تلویزیون ومیزش میخوره سریع میری بالای میز و روش دراز میکشی یا اینکه میری پشتش ومیخوای باندها را بندازی یا به سمت شومینه میزی میخوای سنگهاشو بخوری. هفته پیش رفته بودیم خونه بابابزرگت موقع برگشتن بود که رفتی سراغ میوه خوری و گرفتیش واز دستت اوفتادوشکست من سریع بغلت کردم تا خدای نکرده تو دست وپات نره بابا سریع اونجا رو جارو کشید عزیز اومد نایلون ظرف شکسته رو ببره قسمت تیزش که نایلونو پاره کرده بود میخوره به پاش و زخمی میش...
نویسنده :
زینب
0:19
روزمرگی وسفر مشهد هلنا جون
سلام دختر گلم طبق معمول بعد ازمدتها آومدم تا وبتو آپ کنم. اول ازکارات میگم که خیلی بلا شدی: کلمه ی آب رو یاد گرفتی بهش میگی آ پ با تشدید .البته به غذا هم میگی آپ .وقتی شیر منو بخوای هم میگی آپ حتی نیمه شب که چشمات بسته به جای م م آپ میگی .یه کار بامزه دیگه ای که انجام میدی برای شیر خوردن میری روی بالشتت دراز میکشی میگی آپ .جدیدا یاد گرفتی که منو بابایی رو بوس کنی اونم از نوع صدا دارش. خوشگل مامان ما عاشق این کاراتیم. وقت من مشغول آشپزی هستم میای و میخوای بغلت کنم تا داخل قابلمه رو ببینی.وقتی از غذایی خوشت بیاد سرتو به حالت سر سری تکون میدی .امسال تاسوعا و عاشورا امام رضاطلبیدمون و با آیسا وبابا ومامانش رفتیم مشهد با تمام سختی هاش خیل...
نویسنده :
زینب
0:48
بدون عنوان
بدون عنوان
سلام هلنا جونم این روزا حالت اصلا خوب نیست الهی بمیرم برات روزی 7 الی 8 بار اسهال میری منم هربار میشورمت این باعث شد شما بدجور زخم بشی جوری که هربار جیش یا پی پی داری جیغ میکشی وگریه میکنی منم تصمیم گرفتم پوشک نبندم یه روز بدون پوشک بودی خیلی بهتر شدی برای من خیلی سخت شد برای اینکه باید هی مواظبت باشم که کی جیش یا پی پی داری برم سرپات کنم .این چیزا فدای سرت از خدا میخوام فقط زودتر خوب بشی .دیروز اونقدر درد داشتی که کلی گریه کردی منو به گریه انداختی تا حالا سابقه نداشت این طوری گریه کنی الهی مامانی برات بمیره که درد داری .عزیزم دکترت بردم که گفت ویروسیه وتا یه هفته ادامه داره وقتی هم دکتر میخواست وزنتو بگیره شما رو خوابونت...
نویسنده :
زینب
11:19
بدون عنوان
دخترم منو ببخش که این قدر دیر میام وبلاگتو آپ کنم شما اونقدر منو به خودت مشغول میکنی که فرصت نمیشه عزیزم از دیروز مریض شدی من خیلی ناراحتم امروز میخوام ببرمت دکتر. 22 ام بردمت مرکز بهداشت واکسن 1سالگیتو زدن یه خورده گریه کردی بعد آروم شدی قدت 75سانتی و وزنت 10.5 و دور سرت 45بود برا ده ماهگیت قدت73 و وزنت 10 بوده عزیز دلم از ده ماهگی اولین کلمه ای گفتی نی نی بود عکس خودت یا بچه ها رو میبینی میگی نی نی الهی مامان قربون نی نی گفتنت بره الانم 2هفته هست شیر آب غذا بخوای میگی م م بافتحه .منم کلی ذوق میکنم وعاشق اون م م گفتنتم از کارای جدیدت راه افتادنت از یه هفته قبل تولدت حسابی راه افتادی یه کار دیگه ام از خیلی وقته انجامش میدی بای بای کر...
نویسنده :
زینب
11:08
پنجم خرداد روزتولد بابا مرتضی
امروز عزیزدلم سحر خیز شدی 6 صبح بیدار شدی وبا خودت بازی میکردی منو با صدای جیغ های که میکشیدی بیدار کردی هی ب ب ... د د ... م م..... میگفتی ساعت 8 هم بابایی را با جیغات بیدار کردی با خنده های قشنگت وذوقی با دیدن بابایت کردی قشنگ ترین کادو را به بابایی هدیه دادی عزیزم.عسلم امروز دعا کن بابات همیشه سلا مت باشه تو هم با خنده هات دلشو آب کنی هی قربون صدقه ات بره.هلناجونم جدیدا خیلی جیغ جیغو شدی نمیدونم برای در آوردن دندونات یا نه .دلم نمی خواد اذیت بشی .ببینم امروز میذاری برا بابایت کیک تولد بپزم ؟ خدایا صدها هزار بار شکرت ..............................به خاطر نعمت هایی که به من دادی به خاطر مرتضی جونم شکررررررررررررررررررررر به خا...
نویسنده :
زینب
19:36
بدون عنوان
قد و وزن عسلی مامان تا از تولد تا 6 ماهگی : روز اول تولد :1390/7/21 قد:49 وزن:3کیلو و100 دور سر:33 هیجده رورگی :90/8/9 قد:50/5 وزن:4 کیلو دور سر:35 1ماهگی :90/8/21 قد:54 وزن:4.450 دور سر:36 2 ماهگی :90/9/21 قد:58 وزن:5.600 دور سر:37 4 ماهگی :90/11/23 قد:64 وزن:6.950 دور سر: 40 5 ماهگی :90/12/23 قد: وزن:7.100 دورسر: 6 ماهگی :91/1/21 قد:71 وزن:7.850 دور سر:43 ...
نویسنده :
زینب
10:26
باز هم عکس دخملم
عزیز دلم تا 2 ماهگیت خونه مادرجون وپدر جون بودیم تقربیا اکثر کاراتو اونها انجام میدادند کلی هم بی خوابی کشیدندواذیت شدند ولی با عشق کاراتو انجام میدادند باز هم یه سری از عکس ها : 2ماهگی دختر گلم ...
نویسنده :
زینب
9:50