هلناهلنا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

لپ لپ مامانی و بابایی

19 ماهگی هلنا

هلنا  جونم کارات خیلی بامزه شد خیلی هم از رفتارمون و کارمون تقلید میکنی مثلا میری جلوی اینه موهاتو شونه میکنی وقتی کار خطرناک میکنی بعدش میگی آخ اخ اگه دست وپات به جای بخوره میگی آخ یا درد. اگه بخواهی لباست در بیارم میگی در در . اگه پوشکت پر باشه خودت درش میاری. خیلی وقت خودت ازتخت میری بالا ولی پایین آمدنو یاد نگرفتی سعی میکنی پایین بیای من نمیذارم آخه یه بار افتادی . روی میز ناهار خوری قدم رو میری ازین صندلی به اون صندلی. بازی فکری حلقه ها رو دوست داری اول حلقه آبی رو میذاری میگی آبی اگه اشتباه بداری میگی اتباه اگه درست باشه برای خودت دست میزنی.
14 خرداد 1392

عکس های عسلم

دخترم عاشق تاب وسرسره هستی وقتی میخوای سر بخوری 1.2.3هم میگی کلی ذوق میکنی        بدون شرح        از استخر توپ یه خورده میترسی منم میام پیشت.   وقتی بی خوابی میزنه به سرت میای آشپزخونه رو بهم میزنی عکس سال تحویل با 2ماه تاخیر    اینم گردش ییلاقی همراه بابا   عاشق نقاشی هستی وقتی ورق کم میاری میری سراغ دست وپا          هلنا در حال دیدن آلبوم وبعدش در آوردن عکسا        وقتی روی کالسکه عروسکت میشنی       ...
12 خرداد 1392

هلنا وآغاز سال 1392

هلنای نازم سال نو مبارکت باشه امیدوارم سال خوبی برای هممون باشه با کلی پیشرفت . حالا میخوام از آخرای سال 91 بگم : دهم اسفند همون روزی من متوجه شدم نی نی دارم بدون برنامه ریزی از قبل من ومرتضی تصمیم گرفتیم بریم مسافرت اونم جنوب البته همراه دایی مسعود تو راه تهران بودیم که حالت بد شد بالا آوردی بماند که برنامه داشتم با لباس عوض کردنت و دلم میخواست مسافرت کنسل بشه  وبرگردیم اخه میترسیدم مریض شده باشی ما تو بیابون گرفتار بشیم  اما مرتضی منو قانع کرد که ماشین گرفتگیه .شب تهران  خونه خاله لیلا موندیم  .فرداش که حرکت کردیم تا خود جنوب چند بار دیگه بالا آوردی که تصمیم گرفتم تو ماشین بهت شیر ندم که خیلی سخت آروم کردنت وخوا...
19 فروردين 1392

بدون عنوان

سلام دختر گلم الان که اومدم وبتو آپ کن خوابی اخه وقتی بیداری اوئقدر شیطونک بازی در میاری که نمیشه دبروز که عمو پورنگ میدیدی وقتی شعر عمو زنجیر بافو میخوند تو هم همراه بچه ها بله هاشو جواب می دادی اخر برنامه موقع آمین گفتن تو هم میگفتی آمی نمی دونی من چقدر ذوق کردم الهی قربون اون صدای نازت برم عزیزدلم از کارهای دیگه ات اینه که وسایلتو خوب میشناسی نسبت به اونا احساس مالکیت میکنی مثلا بالشتت به کسی اجازه نمیدی روش بخوابه ...
26 بهمن 1391

شانزده ماهگی شیطونکم

هلنا ی مامان خیلی شیطون شدی وکارهای خطرناک میکنی مثلا امروز همینطور که میرفتی بالای میز عسلی شیشه ای. با میز افتادی میز شکست تو هم افتادی روی شیشه ها من که سکته رو زدم خدا بهمون رحم کرد شانس آوردم بابایی بود وکمک کرد شیشه ها روجمع کرد وجارو کشید من که دست وپام بی حس شده بود تو رو نگه داشتم که سمت شیشه نری .بعدش رفتم صدقه گذاشتم. یک ساعت بعد رفتی بالای جعبه برج مکعبت واز روی اون میافتادی وهی این کار تکرار میکردی من عصبانی شدم سرت داد زدم آمدی بوسم کردی دوباره کارتو تکرار کردی هی بوسم میکردی دوباره میرفتی  بالای جعبه ناقلای من . چند روز پیش هم داشتم ازت فیلم میگرفتم بالای مبل بودی داشتی کلید برق روشن خاموش میکردی یهو اومدی بالای...
23 بهمن 1391

عکس های اتلیه هلنا جون

سلام  امشب بعد از چند ماه تونستم عکس ها ت رو داخل وبت بزارم  اینها عکس های تولدت هست عزیز دلم. من عکس زنبوریت روخیلی دوست دارم عاشقشم. خدا  روشکر که تونستم یه عکس ازتم زنبوری داشته باشم. تولدت تمش زنبوری بود اون روز نتونستم ازت عکس درست و حسابی ابی بگیرم .     عکس های زیری از سری عکس های 10 ماهگی دخترمم .          ا ینم کیک  تولدهلنای عزیزم     هلناوباباش  عکس زیری روهلنا با وانیا جون (دختر خاله اش)گرفت               ...
23 بهمن 1391

کارهای عشقم

سلام عسل مامان من طبق معمول دیر آومدم میخوام برات از کارهای که انجام میدی بگم : خوشگل مامان پیتکو پیتکو کردن رو دوست داری میری پشت بابایی لباسشو با دو تا دستت محکم میگیری و میگی پ پ . من وبابایی عاشق این حرکتتیم . میری سر کمد آلبوم ها همه میکشی بیرون و اونها رو ورق میزنی ونگاهشون میکنی خیلی هم این کار رو دوست داری وقتی برات شعر عمو زنجیر باف رو میخونم با من همراهی می کنی بله هاشو میگی وقتی این شعررو میخونم فرشته های مهربون  دست میزنن دست دست  دست میزنی .................پا میکوبن یه پاتو به زمین میزنی خیلی این شعر رو دوست داری وقتی برات شعر هر کی شکلک در آره شکل عروسک در آره رو میخونم وشکلک در م...
18 بهمن 1391

حرف زدن هلناجون

سلام دختر گلم دخترم چند روزه کلمه آره رو یاد گرفتی آره=آله وقتی بهت میگیم باباجون دوست داری سر تکون میدی میگی آله مامان جون دوست داری سر تکون میدی میگی آله کلمه ماما تبدیل شده به مامان   یه مدت که عکساتو نمیذارم به خاطر اینکه ویندوز رو عوض کردم باید فتو شاپ نصب کنم نرم افزار دوربین نصب کنم تنبلی میکنم   مامانی من وبابایی عاشق بوسه هات هستیم خیلی خیلی دوستت داریم ...
9 دی 1391

بازی های دخترم

مامانی اومدم از بازی هات بگم: بازی کلاغ پر خیالی دوست داری انگشت اشارهتو میاری بالا با زبون خودت میگی پر نوبت به اسم خودت که میرسه دست میزنی الهی من قربون اون دستات بشم. موقع نماز خوندن وقتی سجاده رو پهن میکنم مداد سراغ مهر رو دراز میکشی وحرف میزنی یا میای زیر چادرم دالی بازی میکنی یا موقع سجده کردنم می خوای سرمو بلند کنی . چند روزی که روی اسباب بازی هات میری ووایمسی مثلا روی تلفن ات و برج مکعب میری ووایمستی . یه اسباب بازی داری اسمش کوپه هوش یه جور چین خیلی اون دوست داری وقتی اجزاش سر جاش میذاری برای خودت دست میزنی . شعر چشم چشم دو ابرو رو دوست داری وبا انگشتات به چشمات اشاره میکنی . میری و داخل میز تلو...
24 آذر 1391