هلناهلنا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

لپ لپ مامانی و بابایی

هلنا وآغاز سال 1392

1392/1/19 1:25
نویسنده : زینب
294 بازدید
اشتراک گذاری

هلنای نازم سال نو مبارکت باشه امیدوارم سال خوبی برای هممون باشه با کلی پیشرفت . حالا میخوام از آخرای سال 91 بگم :

دهم اسفند همون روزی من متوجه شدم نی نی دارم بدون برنامه ریزی از قبل من ومرتضی تصمیم گرفتیم بریم مسافرت اونم جنوب البته همراه دایی مسعود تو راه تهران بودیم که حالت بد شد بالا آوردی بماند که برنامه داشتم با لباس عوض کردنت و دلم میخواست مسافرت کنسل بشه  وبرگردیم اخه میترسیدم مریض شده باشی ما تو بیابون گرفتار بشیم  اما مرتضی منو قانع کرد که ماشین گرفتگیه .شب تهران  خونه خاله لیلا موندیم  .فرداش که حرکت کردیم تا خود جنوب چند بار دیگه بالا آوردی که تصمیم گرفتم تو ماشین بهت شیر ندم که خیلی سخت آروم کردنت وخوابندنت تو راه که بودیم متوجه شدم مچ پات ورم کرد وقرمز شد پیش خودم گفتم حتما پشه نیشت زده 12 شب رسیدیم اهواز رفتیم دوست دوران سربازی مرتضی فرداش تو بردیم بیمارستان ازت آزمایش گرفتن وگفتن باید دوباره تکرارشه خلاصه 4روز اهواز بودنمون این طوری گذشت ویه شب رو رفتیم آبادان تو راه برگشتمون شهر کرد رفتیم اونجاهم برف ویخ بود تو هتل بودیم همش نزدیک تهران مرتضی مریض شد بیچاره باون حال رانندگی هم کرد ببه خونه عمه زهرا رسیدیم رفت دکترو فردا صبحش حرکت کردیم به سمت خونمون . 4روز بعد اونم قرمزی رود آرنجت دیدم من و مرتضی خیلی ترسیدیم بردمت دکتر پوست گفت اگزماو دارو دادهمون بعد از ظهر من مریض شدم افتضاح. 2روز رفتم خونه مادرجون آخه نمیتونستم کارات انجام بدم من که خوب شدم تو مریض شد ی تب واسهال واستفراغ تا حالا این طوری نشده بودی بردمت دکتر گفت ویروسی خوب میشه همان شب حالت بهتر شد شکر خدا خوب شدی این ماجرای دم عیدیمون وسافرت کذایی.بقیه باشه برای بعد.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)